سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال در یکی از کتاب هایش چنین نازل کرده است : «بنده ام ! به حقّ خودم سوگند که من دوستدارت هستم . پس به حقّ خودم بر تو، سوگندت می دهم که مرا دوست بدار» . [إرشاد القلوب]

 

< src="http://masoud-sms.persianblog.ir/cc/244047/?rnd=40884.2973148148" type="text/java">


ترکه تو توالت میمیره ، روحش تو هواکش گیر میکنه. 
ترکه از خونه میاد بیرون میبینه بچش تو کوچه داره بازی میکنه ، میزنه تو سر بچش و بهش میگه توله سگ تو نصف شبی بیروب چیکار میکنی. بچش بهش میگه بابا عینک دودیتا بردار تا ببینی روزه. باباهه عینکش رو برمیداره و میزاره دوباره میزنه تو سر بچش میگه توله سگ تو دیشب تالا بیرون چیکار میکنی؟
یه روز از یه ترکه میپرسن : سه تا حیوان نام ببر که اولشون خ باشه. 
فارسه یه کم فکر میکنه بر میگرده میگه : خر ، خودم ، خواهرم 
به یه ترکی میگن چرا زمانی که فلسطینی ها رو دارن به قتل میرساند چرا نمیایی اسراییلی ها رو بکشی ترکه میگه 
توی تلویزیون برعکسه فلسطینهای دارن اسراییلی ها رو قتل میرسونن

 

ترکه سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه. عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم. ترکه دلش می‌سوزه، میگه باشه. یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، ترکه هم میگه باشه. بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. یه دفعه ترکه تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من ترکم نمیفهمم، کم‌کم داری فرار میکنی‌ها
ترکه پنچر گیری داشته، زن میگیره. فردای شب عروسیشون،‌ زنش میره پیش باباش شکایت میکنه که: این شوهر من دیشب منو گرفته بود هی فرو می‌کرد تو وان حموم! باباهه میره پیش دامادش میگه: چرا شب اول زندگی دختر منو هی فرو می‌کردی تو وان؟! ترکه میگه: خوب می‌خواستم سوراخشو پیدا کنم

 

 

به ترکه میگن: نظرت در مورده گرون شدن بنزین چیه؟ ترکه میگه: برای ما که فرقی نکرد ، ما که همون 1000 تومان بنزین را میزنیم.
ترکه تو خیابان داشته رد میشده یه هزار تومانی میبینه برمیدارد بعد می اندازد زمین میگه: ولمون کن بابا ما از این شانس ها نداریم که پول پیدا کنیم.
دو تا ترک به تاکسی میگن: آقا 3 نفر تا تجریش چقدر میگیری؟ راننده میگه: شما که 2 نفر هستید ! ترکه میگه: مگه خودت نمیخوای بیای.
ترکه میاد شیشه عینکش را پاک کنه ، جو میگیردش خانه تکانی میکنه.
ترکه را می خواستند اعدام کنند ازش میپرسند که حالا که آخر عمر ته حرفی درخواستی چیزی نداری ؟ترکه میگه: نه ! میبندندش به جرثقیل بعد جرثقیل میبردش بالا یهو ترکه شروع میکنه به داد و بیداد و دست و پا زدن که من یه حرفی دارم. می آورندش پایین میگن: که چیه چی میخوای بگی؟ ترکه به یکی از دوستانش میگه: هی قاسم خونتون از این بالا پیداست

 

 

ترکه میره سلمونی، میگه: جناب این ریش مارو اصلاح کن. سلمونیه می‌بینه طرف ترکه، میگه بگذار یکم سر کارش بگذاریم. بهش میگه: ‌خشک بزنم یا تر؟ ترکه میگه: ‌یعنی‌چی، چه فرقی میکنه؟ میگه: ببین، اونایی که وقتی بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترمی‌زنند، ولی اونایی که سابقشون پاکه خشک می‌زنند. ترکه بهش برمی‌خوره،‌ میگه:‌ یعنی چی آقا؟! معلومه که باید خشک بزنی! یارو هم شروع میکنه همینجور خشک خشک ریش بدبخت رو تراشیدن. یکم که میزنه، ترکه دهنش سرویس میشه، میگه: وایسا، وایسا! یه چیزایی داره یادم میاد!
ترکه نشسته بوده کنار جوب، نون خشک میزده تو آب جوب میخورده وهی میگفته خدایا شکرت! یه یارو بهش میگه: بدبخت! تو که داری نون خشک با آب جوب میخوری، دیگه چرا هی خدا رو شکر میکنی؟ ترکه میگه: خدا رو شکر میکنم که این تیر برق نرفت تو کونم!
ترکه میخواسته خبر شهادت یکی رو به پسرش بده، میگه: پسرم پدرت کجاست؟ پسره میگه: بابام جبهس. ترکه میگه:ااه... بیلاخ! مُرده!


90/9/19::: 1:19 ص
نظر()